خآطـِـــرآتــِـ مـَـن .. :)

با لبخنــــ:)ــد وآرد شویـــد .. !!

بالاخره یه شب عالی

سلووووووووووم خوبین؟؟؟

دیشب بعد از اینکه آپیدم و غُرغُر کردم دخترخالم گفت بریم پیاده روی .. بعد یکم مخالفت راه افتادیم رفتیم .. همینجوری رفتیم و رفتیم تا به پارک رسیدیم ک گفتن بریم پایین تر بعد موقع برگشتن بریم پارک .. ما هم حرف گوش کن .. دیگه رفتیم .. بعد وسط راه یهو مامانم گفت کاشکی میرفتیم گلزارشهدا .. اونجا بهتر بود .. منم گفتم خب بریم هنوز دیر نشده کِ .. اونا هم قبول کردن و برگشتیم ..

هیچی دیگه با کلی مکافات رفتیم بالا رسیدیم .. بچه دخترخالم تو کالسکه بود کلی مشکل میشد .. اون یکی بچشم سوار دوچرخه بود .. کلا دردسر بودن .. بالاخره با کلی زحمت رفتیم بالا .. تو راه ک بودیم .. داداشیم زنگید ک کجائین مام گفتیم بیرونیم گفت خب منم میام وو مام گفتیم نه میدزدنت .. آخه جدیدا بچه دزد زیاد شده .. حدودا 20 /30 بار زنگید .. آخرش ک دیگه کلا جواب ندادیم .. تو راه ک داشتیم برمیگشتیم .. ساجده(بچه دخترخالم ک سوار دوچرخه بود) یکم از ما جلوتر میرفت .. بعد من اون طرف خیابون یه سگ دیدم ک میخواست بیاد اینطرف خیابون .. ساجده هم سر یه کوچه رسیده بود داشت میرفت ک سگه میخواست بره تو کوچه یهو جلو این ظاهر شد .. هر چی هم صداش کردیم نشنید .. ینی سگه رو ک دید دوچرخه رو گرفت و الفرار .. اون گریه میکرد مام میخندیدیم .. یه وضی بود اصن .. خعلی باحال بود ..

امروز ک پاشدم دوباره حسش نبود بدرسم .. اومدم نت بعدازظهر هم رفتم باشگاه ک خعلی خوشی گذشت .. جریمه هم شدیم .. ک دیگه واقعا پا نمونده بود .. با دهن روزه واقعا سخت بودش .. ولی خوب بود ..

یکی از بچه ها بم گفت ک دانشجوئی؟؟ ینی همنی جوری مونده بودماااااااااااا .. آخه به من میخوره ک دانشجو باشم .. هیکلی هم ک نیستم .. آخه اینا چی میبینن اینجوری میگن؟؟ من واقعا دارم از دست میرم .. اعتماد به نفسم چسبیده کف زمین .. :((((

کلا روز و شب خوبی بود خداروشکــــــــــــر ..





[ بازدید : 909 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ سه شنبه 10 تير 1393 ] [ 21:41 ] [ آلِـــزو :) ]

[ ]

اصن حوصله ندارم

سلوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووم خووووبیـــــــــــــــن؟؟

چند روزیه آپ نکردم .. حوصله ندارم اصن ..

خب این چند روز کِ هم خوب بوده هم بد .. اونروز یعنی هفته ی پیش رفتیم باشگاه بعد چند روز بچه ها ها رو دیدیم خیلی خوب بود .. قرار شد بریم باشگاه ک تا حالا نشده .. یعنی همش یکی سازمخالف میزنه و میگه نه .. حالا ببینیم چی میشه ..

قرار بود از این شنبه بریم کتابخوووووووونه واسه درس خوندن .. شنبه صبح پاشدم تند تند آماده شدم ک برم مامانم میگه کجا میگم کتابخونه میگم خب برو .. بعد ک کفشامو پوشیدم تو حیاط میگه حالا امروزو نرو یکم کمکم کن .. منم حرف گوش کن .. هیچی دیگه برگشتم تو خونه و مثلا کمک میکردم .. فرداش ک امروز باشه .. پاشدم رفتم مدرسه واسه کارنامه ک خوشبختانه بسته بود .. بعد ممیخواستم برم کتابخونه ک مامانم کار داشت نرفتم .. بعدش میخواستم برم ک بچه ها گفتن باشگاه نمیرن منم دیگه حوصله نداشتم برم .. آخه ظهر بود هوا هم گرم بود .. دیگه بیخیال شدم.

امشب مامان بزرگم گفت: ک خانوم .... گفته بیاد کارنامشو بگیره و منم (مامان بزرگم) پرسیدم ک قبول شده گفت آره .. مامانمم میگم قبول چیه باید معدلش بالا باشه .. منم آبجیمو نگاه میکردمو میخندیدم .. آخه فقط خودمو و آبجیم میدونیم ک قراره چ گندی بالا بیاد .. خانوم..... گفته که قبول شدم .. خدا کنه راست گفته باشه .. فردا میرم میگیرم .. بعدشم میرم کلاس زیست.

بچه هااااااااااااااااااااا برام دعا کنین ..





[ بازدید : 941 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ يکشنبه 1 تير 1393 ] [ 23:16 ] [ آلِـــزو :) ]

[ ]

وبلاگ کل کل

سلام دوستان


من یک وبلاگ کل کل راه انداختم .. هر کسی که پایه ی کل کل و خنده ست بیاد و عضو بشه.


آدرسشم اینه: http://kal-kal.avablog.ir/





[ بازدید : 912 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ يکشنبه 1 تير 1393 ] [ 10:50 ] [ آلِـــزو :) ]

[ ]

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه
ساخت وبلاگ تالار اسپیس فریم اجاره اسپیس خرید آنتی ویروس نمای چوبی ترموود فنلاندی روف گاردن باغ تالار عروسی فلاورباکس گلچین کلاه کاسکت تجهیزات نمازخانه مجله مثبت زندگی سبد پلاستیکی خرید وسایل شهربازی تولید کننده دیگ بخار تجهیزات آشپزخانه صنعتی پارچه برزنت مجله زندگی بهتر تعمیر ماشین شارژی نوار خطر خرید نایلون حبابدار نایلون حبابدار خرید استند فلزی خرید نظم دهنده لباس خرید بک لینک خرید آنتی ویروس
بستن تبلیغات [X]