دیشب بزرگای خونه مهمونی دعوت بودن .. یعنی بابا و مامان و مامان بزرگم

بعد ما شام نداشتم ک بخوریم و خواهر بزرگم (زهرا) لطف کردن و املت درست کردن ک بخوریم

ما کلا4تا بچه ایم .. اولی داداشمه بعد آبجیم بعد خودم و بعدِ من داداش کوچیکمه

بعد ک املت رو نوش جون کردیم داداش بزرگم گفت کی زرنگه بره آب بیاره؟؟ (یعنی ما هم اُسکُل) بعد ما هم همینطور بهم دیگه زُل زدیم .. بعد میگه تو برو تو زرنگ تری .. (توی درس خوندن من زرنگترم .. یعنی بیشتر میخونم = خرخون ترم) منم یه نگاه انداختم و غذامو خوردم .. بعد داداش کوچیکم میگه تازه سبک ترم هستی تو برو بیار .. (آخه وزن من از همشون کمتره) همین ک گفت منفجر شدیم از خنده .. (همیچین داداشایی دارم من)

خلاصه دیگه یکم کل کل کردیم .. من چیز زیادی یادم نیس ک بخوام بنویسم .. بعد هم هیشکی زرنگ نشد ک بره آب بیاره .. هر کی رفت خودش آب نوشید.

کلا ما 4تا یه جا بشینیم همش باهم مشکل داریم .. ولی بحث های جالبناکی پیش میاد ..